- شرح کردن
- بازنمودن گزاردن گفتن بیان کردن توضیح دادن تفسیر کردن
معنی شرح کردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نی گفتن نپذیرفتن رد کردن (شهادت)، یا جرح کردن شاهد. رد کردن گواهی شاهد
سامه نهادن
تشریح، تکه تکه بریدن گوشت یا دنبه
نقشۀ چیزی یا کاری را کشیدن، مطرح کردن، پیشنهاد کردن، ارائه کردن، فروختن، دور انداختن، رها کردن، تحقیر کردن
افکندن دور انداختن، چیزی را به زور و تکلف دادن، چیزی را به زور پرداختن، شالده چیزی را ریختن از روی کسی یا چیزی گرده برداشتن، نقاشی کردن
نگیختن، زندیدن
بیزار کردن، دور کردن
گنجاندن جا دادن گنجانیدن و نوشتن مطلبی در کتاب رساله و مانند آن
دریافتن، فهمیدن
آشکار شدن فاش گردیدن: عاقبت مطلب درز کرد
احساس دردی در عضوی از اعضای بدن، پایم درد میکند
پی بردن، دریافتن
آغازکردن، آغازیدن
هم انبازی کردن
نگیختن، زندیدن
بالیدن
انتقاد
گستاخ ساختن
گناه و تقصیر کردن
رحم کردن، دلسوزی
هیلیدن وا گذاشتنرها کردن ول کردن دست کشیدن
ترابیدن تراویدن
تفسیر کردن
پشت هم نهادن
خوب کردن کاری را نیکوکردن
آماده جنگ کردن سرو کردن، خشم آوردن خشمناک شدن
پرکردن بارکردن بارگیری کردن
بازنمودن گزاردن گفتن بیان کردن توضیح دادن تفسیر کردن
شیار کردن
سارنیدن فرکانیدن فراشدن آغازیدن
آغاز کردن ابتدا کردن
هبازیدن هماسیدن همالیدن انباز شدن شریک شدن: با پنج نفر شرکت می کرد و ماشینی خرید، همراهی کردن همکاری کردن: در این امر خیر همه باید شرکت کنند
کشتن قاتل بعوض مقتول قصاص کردن: شله کردند مرا و پس از آن رفت سوی جهنم آن نادان. (سنائی)